مسافرت بابایی
قند عسملم سلاااااااااااااااااااام امروز چهارم دیماه بابایی رفتن مشهد قرار بود ما هم همراشون بریم ولی چون هوا سرد بود و تو هم تازه خوب شده بودی ترسیدیم دوباره مریض بشی بابایی قول دادن تو اردیبهشت ما رو ببرن مشهد پا بوس امام رضا ............ من که خیلی هوایی شده بودم الان که دارم برات مینویسم تو خوابیدی بابایی هم زنگ زدن مشهد بودن کلی از من خواستن ببوسمت من که خیلی دلم برا ی بابایی تنگ شده فکر کنم تو هم همین جور باشی آخه ظهری که خاله فریده حرف بابایی رو میزد تو جیغ میکشیدی{ما هر پنج شنبه خونه مامانی جمع میشیم }...بچه ها خیلی دوست دارن بخصوص گلی جون فقط نمیدونم تو چرا هر وقت بغل گلی میشی تو طفلی گلی با ...
نویسنده :
مامان جون
16:42